اصول چهارگانه حكومت از ديدگاه نهج البلاغه(2)
نويسنده: آيت الله ابوالقاسم خزعلي
2- جهاد با دشمن: «جهاد عدوها»
و صلاي تأمين برترين پايگاه را براي گرويدگان سر داده:
«و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين»
و راه نفوذ كافران را بر آنها بسته
«و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا»
نمي تواند از اين اهداف چشم بپوشد چون نقض غرض است كه چشم طمع مخالفان را همچنان باز و بر دوخته به منابع مؤمنان ببيند، لاجرم آنها را بسيج عمومي مي كند و دژي محكم براي مردم و شكوهي چشمگير براي ولاه مي سازد، و امنيتي هرچه مطمئن تر براي موصلات و فروغي خيره كننده براي دين پي مي ريزد. روشن تر بگويم جهاد را اساس بلكه اصل اساس مي شمارد و مردان لايق را موظف مي كند كه در اين باب اهتمام كنند، گرچه اسلام سرجباري با ملل ديگر ندارد و آنها نيز در مقام ايذاء برنيامده اند لذا اسلا دست برّ و قسط به آنها مي دهد و بر اين مهم پا مي فشارد، و اما مي خواهد همين هم از موضع قدرت و از كانون عزت باشد «لو تدهن فيدهنون» را محكوم مي كند «و الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احداً الا الله» را گرم ترين و گرامي ترين شعار بلكه عالي ترين دستور مي داند، چنين آييني را با چنان محتوايي سازش و نرمش ذلت نزيبد.
به علي بنگريد سر سلسله ي شجاعان و اين نامورترين نام آوران كه چگونه لايق مقتدر حق جو را مي ستايد و ضعيف ناتوان را هرچند در ارزش هاي ديگر قوي باشد، نكوهش مي كند. به مردم مصر مي نويسد، (نامه ي 38):
يكي از بندگان خدا را كه در ايام مخوف دهشت بار به خواب نمي رود و سخت مواظب جريان امور است و در مقاومت با دشمن سخن مقاوم و بي نكول است، و بر كفار از آتش سوزنده تر است يعني مالك ابن حارث مذحجي را به سوي شما گسيل داشتم، حرفش را بشنويد وقتي كه سخنش مطابق حق است امرش را اطاعت كنيد، مالك شمشيري است از شمشيرهاي خدا نه كند نه بي اثر، و به فرستادن او به سوي شما، شما را بر خود ترجيح نهادم، او خيرخواه شما است و در مقابل دشمنانتان بسيار سخت كوش و مقاوم است.
بر كميل بن زياد نخعي با فضايلي كه دارد چون در قلمرو حكومتش سست آمده، عتاب مي كند:
كسي كه قلمرو خويش را ضايع كند و عزم خود را متوجه به منطقه ي ديگر نمايد، در ساخت خود به استقبال عجز و ناتواني رفته و چنين كسي جز راي بي نتيجه ندارد. اي كميل تو مي خواهي به قرقيسا حمله بري؟ تو كه نيروگاه هاي مركز خويش را به تعطيل كشانده اي و آنجا ديگر نه پاسداري دارد و نه كسي كه دشمن را از حريمش براند. چنين رايي راي پراكنده و بي ثمري است. نتيجه اينكه، تو براي دستيابي دشمنان نسبت به دوستانت پلي گشته اي، نه در بازوانت تواني است و نه در حريمت مهابتي.
جهاد كه حارس عزت ميهن است متكفل زدودن هرگونه خواري و زبوني است چه از دشمن كافر و چه از شر بر مسلمان، مردم بايد در ظل جهاد از هر حيث آسوده خاطر باشند.
از اينرو است كه بزرگ محقق فقيه، «كاشف الغطاء» در كتاب «كشف الغطاء» خود به همين محتواي جهاد پرداخته و كسب شرائط مختلف آن را به پنج نوع تقسيم نموده است.
1- در برابر هجوم كفار بر اراضي مسلمين.
2- در برابر اشراري كه قصد جان و عرض مسلمانان را دارند.
3- براي كمك به مسلماناني كه در چنگ كفار گرفتارند.
4- براي راندن كفار مستولي بر سرزمين هاي مسلمين كه بيم شكستشان است.
5- براي دعوت كفار به اسلام كه البته اين قسم اخير را منوط به وجود حضور امام معصوم مي داند و هم مشروط به اينكه زيبايي هاي اسلام گوشزد شود به كينه توزي ناگهان حمله برند، و آنگهي چون مبارزه روي اصول مكتب است، بي رحمي و قساوت و درندگي، در اين زمينه محكوم است. بايد ضعيفان را حمايت كنند، پشت كرده ي از معركه را نكشند، مجروح را نابود ننمايند، و با تسليم شده اي كه از دفاع خود عاجز مانده درگير نشوند، زنان را متوحش نسازند گرچه فرياد كنند و امراء را به باد فحش نگيرند. (1)
3- استصلاح اهلها
اصلاح و رشد مردم و بالنده كردن ارزشهايشان، اعم از مادي و معنوي، روحي و جسمي از اهم وظائف حكومت است و آيه «يزكيهم» دستور كار نبوت، پرتوافكن اين امور است كه در خطبه 34 اشاره شده است:
«اَيُّهَا النَّاسُ اِنَّ لِي عَلَيْكُمْ حَقَّاً وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ فَاَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَهُ لَكُمْ و تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُم وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَاْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا».
«اي مردم براي من و شما حقوق متقابلي است از من بر شما و از شما بر من، اما حق شما بر من خيرخواهي نسبت به شما و حقوق شما را از غنائم به تمام و كمال پرداختن و آموزش دادن شما كه نادان نمانيد و تأديب و پرورشتان تا به آموزش روي آوريد».
حاكم در حكومت امانت دار الهي است و حكومت اصالتاً از آنِ خدا است، حاكم آن مهر و محبت الهي را درباره ي مردم بايد اجراء كند، يعني بايد آن را در حد نازلي رعايت كند، نزديكترين آن مهر والدين به فرزند است.
علي عليه السلام مي فرمايد:
«ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ اُمُورِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُ الْوَالِدانِ مِنْ وَلَدِهمَا وَ لَا يَتَفَا قَمَنَّ فِي نَفْسِكَ شَيْءٌ قَوَّيْتَهُمْ بِهِ...».
اي مالك به امور مردم رسيدگي كن همانگونه كه پدر و مادر به امور فرزند رسيدگي مي كنند. مبادا آنچه در راه تقويتشان مصرف كردي در برت بزرگ آيد و سنگين بنمايد لطف و مهري كه در ديدارت روا داري هرچند كم، كوچك مشمار، اين لطف آنها را به خيرخواهي و حسن ظن وامي دارد و با اتكال به انجام دادن كارهاي بزرگ، از لطف هاي كوچك دست برمدارد. اين مراحم را نقشي است مؤثر و سودمند همانگونه كه كارهاي درست را موقعيتي است اهمال ناپذير، هر يك چون چشم و خط و خال و ابرو به جاي خويش نيكو است».
حاكم در امور حقوقي بايد قاطع باشد همه را به يك چشم بنگرد.
«فَلْيَكُنْ اَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقَّ سَوَاءً فَاِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ».
«همه را از عدل بهره مندكن. جور جاي عدل را پر نخواهد كرد، بهترين كارها در نظرش كارهايي باشد كه در احقاق حق، پرمايه و در فراگيري عدل، پردامنه و در خرسند ساختن اكثريت مردم، عاملي مؤثر باشد، بترس از ناخشنودي عامه مردم كه خرسندي خاصه را هم به باد فنا مي دهد و اگر آنها خشنود شدند از بنهانه جويي خاصان بيم مدار. تمايلت به مردم باشد و گرايشت به آنها، آنان استوانه ي دينند و پايگاه مسلمين و مخزن قدرت در برابر اعداء هستند».
علي را ببينيد چگونه به پابرهنه ها توجه كرده، استقلال اصيل ملت ها را از اين رهگذر گوشزد مي كند، كاش سياستمداران خفته چند لحظه اي بيدار مي شدند و به اين كشف بزرگ واقف مي شدند و از دريوزگي خلاص مي گشتند و خود و ملتي را تسليم جنايت كاران تاريخ نمي كردند با اتكال بر مردم است كه زنجيرهاي اسارت گسيخته مي شود، بندها آزاد مي شود و استعدادهاي محبوس به حريت و بالندگي مي رسند، مدينه كوچك، مدائن و روم را در هم مي نوردد و با شكوهترين دولت را در پهنه ي گيتي پي مي ريزد.
مسئولان بايد مردم را پشتوانه كارهاي خود قرار دهند بي دريغ به ايشان خدمت كنند.
«ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيمَا افْتَرَضَ اللهُ عَلَيْكَ». (2) خود را ارزان در عرصه وظائف بگذار حاجات مردم را در همان روز عرضه برآور، كار امروز را به فردا ميفكن، هر روزي را كاري است و هركاري در ظرفيت روز خود مي گنجد.
در اسلام حاكم در دسترس مردم قرار مي گيرد هرچند در هنگام حركت ارتش باشد.
علي (ع) مي فرمايد:
من در ميان ارتشم، اگر مظالمي داريد يا تضرري از برخورد ارتش عارض شد، خبرم كنيد. (3)
به عبدالله بن عباس مي گويد:
«سَع النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ». (4)
فيض نگاه و جلوس حكمت را همگاني نما كه ويژه گروه خاصي نباشد.
به قثم بن عباس نامه ي 67 مي نويسد:
«اجْلِسْ لَهُمْ الْعَصْرَيْنِ فَاَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ وَ لَا يَكُنْ لَكَ اِلَي النَّاسِ سَفِيرٌ اِلَّا لِسَانُكَ وَ لَا حَاجِبٌ اِلَّا وَجْهُكَ وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَهٍ عَنل لِقَائِكَ بِهَا». (5)
«براي مردم مكه صبح و عصر جلسه برپاكن، طالبان فتوا را فتوي ده جاهلان را بياموز، با عالمان بساط مذاكره بگستر، سفيرت با مردم، تنها زبانت باشد، و دربانت چهره ات، از ارباب حاجت رومپوش».
به مالك مي گويد:
«موانع را حتي از دل ها بردار يعني اگر بدگمان شدند عذر خود را روشن بيان كن».
باز به مالك مي گويد:
از مردمت در احتجاب نباش كه اين تنگدلي و قلت حوصله را مي رساند، و انگهي از جريان امور غافل مشود، از قافله عقب مي ماني، اطاعت كم مي شود مطالب كوچك را بزرگ مي نمايد و بزرگ را كوچك، زشت، زيبا و زيبا، زشت مي شود حق به باطل مي آميزد، حاكم كه معصوم نيست، بشري است از بشرها و فردي است از اين مردم، كار مردم را دست كم مگير فضل صاحبان فضل را بشناس، كار كسي را به ديگري نسبت مده و از بهاي كاري مكاه و به صاحب كار بيش از حد بها مده، اضافه كار به نامور يا گمنام از ميزان عدالت دور فكند».
نظير اين را هم در ارزيابي فرموده است:
«و انظر الي ما قال و لا تنظر الي من قال».
اين بود گشت و گذاري از حقوق مدني و ادبي مردم مشتي از خرمن، نمونه اي خروار و اما حقوق مالي و مادي كه بسط سخن بيشتر است و فرياد علي عليه السلام بسي بلندتر به رنج ديدگان تاريخ و به تازيانه خوردگان محروم توجهي عميق و چشمگير دارد.
به مالك مي گويد:
«كارمندانت را زير نظر بگير احياناً طمع و خستي در آنهاست كه براي مردم زيانبار است».
اگر علي (ع) بر خيانت عاملي وقوف بيابد، سراپا فرياد و در امور مردم دقيق مي شود و بر متصديان كار مي خروشد، تا آنجا كه عامل خيانتكار را از شتر بكار گرفته و از بند كفش پست تر مي داند و به مصادره اموال و سلب حيثيت تهديد مي نمايد.
حتي عمل گذشتگان را هم زير ذره بين مي نهد اگر در بيت المال تصرفي به خطا صورت گرفته باشد آن را بر مي گرداند اگر چه مهر زن يا بهاي كنيز شده باشد. مي گويد پيماني بر عاملان است كه در برابر شكمبارگي ستمكاران آرام نگيرند و همچنين در برابر گرسنگي ستمكشان، حتي خود در عهد حكومت به نازلترين وجه زندگي مي كند كه همدردي با محرومان تاريخ را عملي كند و بدين گونه از فشار بكاهد، بعنوان حسن ختام به كلام يكي از عالمان نامدار قرن اول كه سخت مجذوب علي (ع) شده توجه كنيد كه مي گويد:
«در كودكي بر دوش پدر در نماز جمعه استماع خطبه نمودم، علي را ديدم در اثناء خطبه پيراهن خود را تكان مي دهد از پدر جويا شدم، گفت: علي همين يك پيراهن را دارد و شسته، هنوز خوب خشك نشده نمناك است، بادش مي دهد كه خشك شود».
پي نوشت ها :
1- در اين زمينه توجه خوانندگان را به نامه 14 نهج البلاغه معطوف مي نماييم.
2- نهج البلاغه، ن 59.
3- همان، ن 60.
4- همان، نامه 76.
5- همان، ن 67.